یادداشت های ترلی
یادداشت های ترلی

یادداشت های ترلی

منتظر جناب شوووی

امروز یه دنیا انرژی دارم! صبح خندون و خوشحال بیدار شدم و با شوی خان صحبت کردم، حاضر شدم اومدم مرکز. همکارام میگن انقدر خوشحالی، خوشگل شدی.به آرش میگم، بعد از چند ماه یه امروز اون قدر انرژی دارم، که خوب و پر انگیزه کار میکنم!  مرکز خیلی شلوغ بود وسطش وقت کردم چند تا جا رزومه فرستادم. من عاشق کرم های Arko nem هستم ، البته به جز اون ماست و بری هاش! این بار اسانس انبه و نارنگیش رو گرفتم و توی مرکز از بوش مست شده بودم. گذاشتم روی میز و هی یه ذره واسه خاطر بوشم که شده میزدم! 

ساعت یک و نیم از مرکز درومدم و چند تا چیز سر راه می خواستم خریدم و اومدم خونه.صدقه گذاشتم برای سفر شوی، ناهار خوردم و آرش زنگ زد که توی هواپیماست. بعد من خوابیدم تا نزدیک چهار. بلند شدم، ناخن هام رو سوهان زدم و مرتب کردم. رفتم حمام و کلی به خودم رسیدم. داشتم کرم می زدم،  با خودم فکر کردم کار به این سادگی رو چقدر وقته انجام ندادم! یعنی نرسیدم واقعا که سر آرامش بعد از حمام به بدنم کرم بزنم. خلاصه که آرامش و حس خوبی بهم داد.یاد خوابگاه بخیر، همیشه بعد حمام بساط کرم به سرتاپام زدن به راه بود. بعد دیگه آرایش کردم، موهام رو مرتب کردم، لاک صورتی زدم.

 

تاپ و شلوارک صورتی هم پوشیدم. کلا همه چیم صورتی بود دیگه توضیح ندم براتون. اون بالایی هم عکس چندتا از ژیگول بازی هامه. یه چیزی بگم درباره رژ. من از اون آدما بودم که هزار تا رژ ارزون جنس بد دارن ولی یه رژ درست حسابی ندارن ! خب زورم میومد پول بالای لوازم آرایش بدم! ولی چند وقت پیش توی یه اقدام واقعا انتحاری هرچی رژ مزخرف حتی نو داشتم ریختم دور و یه رژ لب کلینیک گرفتم. خیلی هم کیفیتش خوبه واقعا و از خودم بابت این کار راضیم! دیگه بعد قرتی بازی، آرش زنگ زد که هواپیما نشسته و منم خیالم راحت شد. انقدر از حوادث  اخیر هوایی نگران بودم که تا قطع کردم یه "خب خدا رو شکر" بلند گفتم و خودمم خندم گرفت.بعد پریدم توی آشپزخونه، برنج گذاشتم،میوه ها رو شستم و گذاشتم توی سبد روی کابینت. ماهی ها رو توی آرد سفید و تخم مرغ و آرد سوخاری زدم و حاضر گذاشتمشون.  سبزی ریختم توی پلو، دم گذاشتم. یه مقدار اسمارتیز توی کابینت داشتم ریختم توی عسل خوری روی  میز. بیشتر واسه خوشگلی! وگرنه آرش اهل تنقلات نیست،منم عادت تنقلات خوردنم خیلی کم شده.برای خودم یه لیوان شیر ریختم با یه موز و دارچین.

 

بعدش هم لم دادم روی تخت...قسمت دوم سفر شووری مونده هنوز. بلیطش برای ساعت هفت و ربعه. یه قسمت از استرس منم هنوز مونده، که مطمئن ام بعد از اون هم یه "خدا رو شکر" بلند خواهم گفت! من یه همسایه فضول دادم توی ساختمون. امیدوارم اومدن آرش رو با وسایل نبینه...چون به زودی هم مامان اینا میان، یه کم دل نگرونم.  میشه یه روزی بیاد آدما توی کار هم سرک نکشن! ؟  آرشی ساعت هفت و نیم راه افتاده و من واقعا نمی دونم این چند ساعت چیکار کنم..دیگه پاشدم ماهی هام رو سرخ کردم این شکلی:

این قزل آلا ها رو از معاونت خریدم و برای بار اول ماهی پاک کردم که خیلی هم چندش بود. اون موقع که پاک می کردم و هی داشت حالم به هم می خورد فقط به خودم می گفتم عوضش آرش که بیاد، ماهی فیله شده آماده داریم! میزم رو هم چیدم که عکسش می مونه برای فردا. دیگه نوشتن این پست رو تموم می کنم و می رم بخوابم بلکه زمان بگذره

نظرات 3 + ارسال نظر
ساناز جمعه 6 آذر 1394 ساعت 22:16

خوشحالم که خوشحالی
عاشقانه هات مستدام ترلان جان جان

ممنونم عزیزم از دعای قشنگت

نفسی پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 16:32 http://www.mssm7369.blogfa .com

سلااااام شدم خواننده ی جدیدت خوشحال میشم بهم سربزنی

حتما عزیزم

ملیح پنج‌شنبه 5 آذر 1394 ساعت 11:48

شک ندارم دیشب یه شب فوق العاده رو گذروندین :)
منم یه عالمه رژ دارم ترلان ولی خوشرنگن دلم نمیاد بندازم :/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.