یادداشت های ترلی
یادداشت های ترلی

یادداشت های ترلی

9 آذر

صبح رفتم مرکز و تا ساعت یازده اونجا بودم. بعد قرار شد یازده و نیم خونه باشم که آرش بیاد پیشم. از در که بیرون اومدم زنگ زدم بهش که کجایی، گفت عکاسی. برای کارای محضر عکس لازم داریم..واسه همین منم رفتم اونجا و عکس گرفتم. بعد از اونجا با هم برگشتیم خونه تا حدود ساعت یک که آرش رفت خونه و منم ناهار خوردم و نصف یه اپیزود گری ز آناتومی دیدم و یه کم هم خوابیدم. ساعت سه و نیم رفتم حمام و بعدش حاضر شدم رفتم بیمارستان. اونجا کلی با تلفن بازی ته و توی قضیه رو درآوردم و نهایتا قرار شد همون تهران آزمایش بدیم و ظاهرا انقدر زود کاراش آماده میشه که همون روز هم میشه عقد کرد. حالا اگه باز مامان بابام نگن هولین تا ساعت هشت و نیم اونجا بودم، بعد آرش اومد دنبالم و رفتیم دو نفری شام بیرون. ما دوست داشتیم دسته جمعی بریم شام ولی مامان اینا قبول نکردن و گفتن خودتون دو تایی برید و نمی خواد توی این شرایط خرج کنید.خلاصه که مادام و موسیویی رفتیم یه فست فود خوب. آرش مرغ اسپایسی و منم پیتزا پپرونی سفارش دادم. که البته همه رو دوتایی خوردیم. چون مطمئن بودم زیاد میاد، قارچ سوخاری  و اینا نگرفتیم. اینم عکسش، البته بعد از بلع سیب زمینی سرخ شده های روش


وسط خوردن، من یه استخوان شبه جناغ پیدا کردم و دوتایی شیکوندیم. بعد یه ساعت داشتیم فکر می کردیم سر چی!؟ یعنی این چند روز چی مونده که نخورده باشیم؟! آیس پک! دیگه مشغول خوردن شدیم تا آخرین قسمت که یه تیکه پیتزا موند، یه تیکه مرغ. آرش پیتزا رو خورد ولی من واقعا دیگه جا نداشتم. سس رو داد دستم گفت بیا بریز با این بخور. منم که درگیر ناز و ادای وای دارم می ترکم بودم، که گفت یادم تو را فراموش. هیچی دیگه آیس پک فکر کنم بیفته به پنج شنبه! من اون یه تیکه مرغ رو آوردم خونه آخرش. توی ماشین، آهنگ هایی که باهاشون خاطره داشتیم رو آرش گذاشته بود. مثل "دوستی ساده ما غیر معمولی شد.." یه تیکه رو آرش می خوند، یه تیکه رو من. وسطش گفتم با این آهنگ چه روزایی رو گذروندیم...آرش گفت چقدر این خیابونا رو گز کردیم. یاد سد ها افتادم. آرش میگه اسم اون سد ها رو می خواستن تغییر بدن به اسم ما. بعد اون، آهنگ "می دونستی که چشمامی..." بود و من داشتم به صورت کاملا حرفه ای می خوندمش که دیدم هی وای، دم در خونه ایم. گفتم من پیاده نمیشم. آخه تازه آهنگ "ای جونم" شروع شده بود. ولی آرش خان پرتم کرد پایین و گفت دیره و مامان اینا ممکنه فکر بد بکنن.  یه کم چپ و راست رو نگاه کردم، اینور کوچه، اونور کوچه، بعد به آرش نگاه کردم. خنده اش گرفته بود...خم شد سهمیه بوسم رو داد که برم پی کارم. گفتم پس این ای جونم رو من دارم برات میخونما...پیاده شدنی گفتم یادت باشه منو از ماشین بیرون کردیاا... پیاده شدمم در رو یه بار باز کردم تا تشکر کنم...خلاصه که آخرش پیاده شدم! اومدم بالا و لباس عوض کردم، آب جوش گذاشتم با تی بگ لیپتون چای قرمز. آرشم رسید خونه و نشست به نود دیدن. منم دیگه بیهوش شدم

نظرات 2 + ارسال نظر
یاس سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 12:17 http://mydeliciouslife.persianblog.ir.

ترلی جون چقدر دوس داشتم میومدین شهر ما دور هم جمع میشدیم چقدر مزه میداد همسری من با کسی خیلی جوش نمیخوره ولی میدونم آقا آرش دقیقا تیپ همسری من هست و باهم دوس میشن
الان میگی آهنگها و دور زدن ها سهم بوس همش یاد خودمون میفتم و میگی که همش به فکر چشم گفتن به خانواده ها و مبادا یه طور دیگه فک نکنن همش مراقب بودن هارو میفهمم ولی خوش بگذرونین که این دوران شیرین با تمام سختیای خودش یه روز خاطره میشن

عزیزمممم...برامون دعا کن واقعا..الان من به هرشهری راضیم فقط و فقط بتونیم بریم زیر یه سقف

ساناز سه‌شنبه 10 آذر 1394 ساعت 11:14 http://httpl

ترلان جونم منم دیشب به همین شکل از ماشین بیرون پرت شدم بعدشم کلی به برنامه نود فحش دادم وخوابیدم فکر کنم اگه من یه هوو داشته باشم عادل فردوسی پور هست.
چه خوب که کارای عقدتون داره جور میشه ایشالا به سلامتی و خوشی دوست عزیزم

ممنونم ساناز جون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.